توسعه محصول

توسعه محصول جدید:

توسعه محصول جدید New Product Development‌که به شکل مخفف NPD هم شناخته می‌شود شامل همه‌ی گام‌ها و فعالیت‌هایی است که از نقطه‌ی صفر (زمانی که هنوز هیچ‌چیز وجود ندارد) تا لحظه‌ای که محصول آماده‌ی تجاری شدن (Commercialization) و عرضه به بازار (Launch) است را پوشش می‌دهند.

به زبان خیلی ساده، از زمانی که به بررسی شرایط و بازار می‌پردازید، تا لحظه‌ای که یک محصول برای قیمت گذاری و فروش روی میز کارتان قرار می‌گیرد، درگیر توسعه محصول (Product Developemt) هستید.

پس از این مرحله، فرایند تولید محصول جدید در مقیاس انبوه و عرضه‌ی گسترده به بازار آغاز می‌شود.

کامودیتی: Commodity

کامودیتی شکلی از محصول است که حداقل تمایز را می‌توان در آن ایجاد کرد (مثلاً تیرآهن ST37 برای ساختمان‌سازی یا نفت خام با واحد بشکه برای صادرات(

هر چه بتوانیم از کامودیتی فاصله بگیریم، دست‌مان برای بازاریابی، قیمت گذاری، تأمین رضایت مشتری، رقابت و کسب سود اقتصادی افزایش بازتر می‌شود.

بنابراین، می‌توانید هر بار اصطلاح طراحی محصول یا توسعه محصول را می‌شنوید، در ذهن خود این توضیح را اضافه کنید که: «طراحی و توسعه به شکلی که بیشترین فاصله‌ی ممکن را از کامودیتی داشته باشد.

اصطلاح کامودیتی (Commodity) یا کالای اولیه، ابتدا توسط اقتصاددان‌ها مطرح شد.

در زبان عمومی اقتصاد، معمولاً کامودیتی را به کالا ترجمه می‌کنند.

به عنوان مثال، Commodity Market به بازار کالا ترجمه می‌شود. همچنین کلمه‌ی کالا در عبارت بورس کالا هم، در مقابل واژه‌ی Commodity مورد استفاده قرار گرفته است.

با این حال از آنجا که در مدیریت و بازاریابی، معمولاً واژه‌ی کالا در مقابل خدمت قرار می‌گیرد و ما واژه‌ی Goods را هم مانند واژه‌‌ی Commodity به کالا ترجمه می‌کنیم، در حوزه‌ی مدیریت و بازاریابی از واژه‌‌ی کالای اولیه و یا شکل فارسی همان واژه‌ی انگلیسی (کامودیتی) استفاده می‌شود.

به چه چیزی کامودیتی می‌گوییم؟

 وقتی یک کالا یا خدمت در تمام بازار خود، دارای ویژگی‌های کیفی تقریباً یکسانی باشد و جز قیمت نتوان تفاوت دیگری بین نمونه‌های آن یافت، اصطلاحاً به آن کالا، کالای اولیه یا کامودیتی می‌گویند.

تفاوت توسعه محصول جدید با طراحی محصول

هنگامی که از خلق یک محصول جدید صحبت می‌شود، با دو اصطلاح کلیدی مواجه می‌شوید:

    توسعه محصول (Product Development)

    طراحی محصول (Product Design)

در بسیاری از متن‌های غیرتخصصی، و حتی برخی کتاب‌های اختصاصی کارآفرینی و بازاریابی، این دو واژه با معنای نزدیک به یکدیگر و گاهی به جای یکدیگر به کار برده می‌شوند.

اما اگر اصرار داشته باشید دقیق صحبت کنید، توسعه محصول عنوانی بزرگتر و گسترده‌تر از طراحی محصول است.

در واقع، طراحی محصول را می‌توانید زیرمجموعه‌ی توسعه محصول در نظر بگیرید.

وقتی بازار را بررسی می‌کنید تا نیازهای مشتریان را ببینید و فرصتی برای عرضه‌ی یک محصول جدید پیدا کنید، درگیرِ توسعه محصول (Product Development) هستید.

اما وقتی تحقیقات و بررسی‌های اولیه را انجام دادید و درگیر ایده و پیاده سازی و جزئیات اجرایی شُدید، می‌توانید بگویید وارد فاز طراحی محصول Product Design شده‌اید..

فرآیند توسعه محصول :

اگر چه منابع مختلف، فرایند توسعه محصول را به شیوه‌های متفاوتی تعریف می‌کنند، اما می‌توان گفت مراحل زیر، تقریباً بین همه‌ی تعریف‌هایی که از توسعه محصول انجام می‌شود، مشترک است:

  • 1.شناخت فضای موجود و بررسی نیازهای مشتری
  • 2.فرصت یابی، ایده پردازی و غربال کردن ایده‌ها
  • 3.طراحی محصول
  • 4.بررسی و تحلیل اقتصادی محصول
  • 5.تست محصول
1- شناخت فضای موجود و بررسی نیازهای مشتری:

در بحث شناخت فضای موجود، این سوال مورد توجه قرار می‌گیرد که با توجه به وضعیت موجود و شناختی که از بازار داریم، چه نیازهایی وجود دارد و چه ایده‌هایی می‌توانند ارزش آفرین باشند؟

مشتریان چه نیازهایی دارند که هنوز تأمین نشده است یا می‌توان آن‌ها را به شکل بهتری تأمین کرد؟

در صورتی که قصد دارید بهتر مفهوم ارزش آفرینی را درک کنید، مطالب  زیر را مطالعه نمایید.

آشنایی با مفهوم ارزش و ارزش آفرینی

با توجه به اینکه ما کلمه‌ی ارزش را به شکل‌های مختلفی به کار می‌بریم (ارزش اقتصادی، ارزش فرهنگی، ارزش اخلاقی و …) لازم است بحث ارزش آفرینی را با تعریف ارزش شروع کنیم.

معنی لغوی ارزش

واژه‌ی ارزش (Value) با همه‌ی تنوعی که در کاربردهایش وجود دارد، یک مفهوم پایه را همه‌جا در دل خود دارد و آن ارزیدن و ارزشمند بودن است.

وقتی می‌گوییم «صداقت برای من یک ارزش است»، منظورمان این است که «آن‌قدر برایم می‌ارزد که حاضرم چیزهای دیگری را به خاطر حفظ آن از دست بدهم.»

در اقتصاد هم وقتی می‌گوییم «ارزش این کالا، یک میلیون تومان است» یعنی «می‌ارزد برای به دست آوردن آن، یک میلیون تومان هزینه کنی.»

اما این بحث ارزیدن و ارزش داشتن به همین سادگی نیست و جزئیات و ظرافت‌های فراوانی دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم.

تعریف ارزش اخلاقی (Moral/Ethical Values)

ارزش های اخلاقی اصول و قوانینی هستند که مبنا و چارچوب تصمیم‌گیری‌های ما را شکل می‌دهند.

وقتی در وضعیتی قرار بگیرید که مجبور باشید از میان چند گزینه، یکی را انتخاب کنید، ابتدا گزینه‌هایی را که با ارزش‌های شما سازگار نیست کنار می‌گذارید و سپس، از میان آن‌چه باقی‌مانده، بهترین گزینه را انتخاب می‌کنید.

البته همیشه کار و زندگی ما به همین خوبی و سادگی پیش نمی‌رود:

برای همه‌ی ما پیش آمده که در یک تصمیم‌گیری، هر یک از گزینه‌های پیش رو، به نوعی با یکی از ارزش‌های ما در تضاد و تعارض است.

اما چون در موارد بسیاری ناگزیریم که در انتها یک گزینه را انتخاب کنیم، چاره‌ای نداریم جز این‌که ارزش‌های خود را با یکدیگر مقایسه کنیم و گزینه‌ای را انتخاب کنیم که کمترین آسیب را به ارزش‌هایمان می‌زند. مثلاً:

    صداقت ارزش مهم‌تری است یا حفظ امنیت خانواده؟

    امنیت شغلی مهم‌تر است یا فاصله گرفتن از کسانی که فساد اقتصادی دارند؟

    ماندن در کشور مهم‌تر است یا زندگی با ابهام کمتر؟

بسیاری از افراد، ارزش‌ها را موضوعی فردی می‌دانند. اما اگر تفکر سیستمی را به خوبی آموخته باشید، می‌دانید که آن‌چه بسیاری از ما به عنوان ارزش‌های مطلوب اخلاقی (فضیلت‌های اخلاقی) می‌شناسیم، به بقاء و دوام جامعه هم کمک می‌کنند.

ارزش اخلاقی با ارزش اقتصادی و استراتژیک تفاوت دارد و این مفاهیم صرفاً در واژه با هم مشترک هستند.

ارزش به‌کارگیری یا کارآمدی (Use Value)

ارزش به‌کارگیری یکی دیگر از انواع ارزش است که همه‌ی ما در گفتگو‌های روزمره آن را به‌کار می‌بریم. در این‌جا سوال کلیدی این است که یک محصول چقدر به کار شما می‌‌آید و برای شما استفاده دارد.

واضح است که Use Value تا حد زیادی ذهنی و نسبی است و هر کس، ارزیابی متفاوتی از آن دارد.

مثلاً ممکن است کسی کیف یا کفش خود را از یک برند بسیار گران‌قیمت بخرد و معتقد باشد که برای او می‌ارزد. این ارزیدن می‌تواند به خاطر لذتی باشد که از داشتن آن محصول می‌برد یا سطحی از کیفیت و طراحی که معتقد است فقط در آن برند وجود دارد و یا این‌که می‌خواهد با آن کیف یا کفش، به همکارانش فخر بفروشد.

به هر حال، همه‌ی این‌ها از جنس ارزش به‌کارگیری یا Use Value هستند.

Use Value با قیمت بی‌ارتباط نیست؛ اما الزاماً هم از آن تأثیر نمی‌پذیرد فاکتورهای بسیاری باید در کنار Use Value قرار بگیرند تا در نهایت بتوان قیمت را تعیین کرد

ارزش مبادله‌ای (Exchange Value)

ارزش مبادله‌ای همان چیزی است که ما معمولاً به عنوان قیمت می‌شناسیم و به آن اشاره می‌کنیم.

وقتی برای یک محصول، مبلغ مشخصی می‌پردازیم یا این‌که آن را با محصولی دیگر تهاتر می‌کنیم، ارزش مبادله‌ای آن مشخص می‌شود.

ارزش مبادله‌ای فقط تابع ارزش به‌کارگیری نیست؛ بلکه فاکتورهای رقابتی بازار هم روی آن تأثیر می‌گذارند. مثلاً افزایش عرضه یا کاهش تقاضا، می‌تواند روی ارزش مبادله‌ای بسیاری از محصولات (نه همه‌ی آن‌ها) تأثیر بگذارد.

ارزش استراتژیک (Strategic Value)

ارزش استراتژیک موضوعی است که معمولاً باعث اختلاف‌نظر میان استراتژیست‌ها و حسابداران می‌شود.

هر چیزی که ارزش مبادله‌ای و قیمت بالایی دارد، الزاماً ارزش استراتژیک بالایی ندارد.

فرض کنید یک شرکت پنج محصول مختلف تولید می‌کند که چهار مورد از آن‌ محصول‌ها دارای ریشه‌ی مشترک هستند و یکی، کاملاً متفاوت مستقل از آن‌هاست.

اتفاقاً ممکن است حاشیه‌ی سود این محصول پنجم از هر چهار محصول دیگر هم بالاتر باشد و طبیعتاً واحد حسابداری، چنین محصولی را مطلوب و مؤثر می‌بیند.

در این میان، مدیری که نگاه استراتژیک دارد و به توسعه کسب و کار فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد محصول پنجم را به کلی متوقف کرده و روی توسعه‌ی بازار چهار محصول دیگر (= عرضه‌ی آن محصولات در بازارهای جدید) متمرکز شود.

تمرکز چیزی نیست که مستقیماً در صورت‌های مالی منعکس شود و توسعه‌ی بازار هم احتمالاً در کوتاه‌مدت به سود تبدیل نمی‌شود.

پس حذف این محصول، بخشی از سود شرکت را حذف کرده؛ اما هم‌زمان ارزش استراتژیک ایجاد می‌کند.

هر منبع و داشته‌ای، الزاماً ارزش استراتژیک ندارد و چه بسا، نداشتن‌ و کنارگذاشتن آن، مفیدتر از حفظش باشد.

ارزش افزوده (Added Value)

ما آن‌قدر اصطلاح مالیات بر ارزش افزوده (VAT) را شنیده‌ایم که بار معنایی ارزش افزوده هم برای ما تغییر کرده و بسیاری از ما با شنیدن ارزش افزوده (Added Value) فکر می‌کنیم موضوع بحث، پولی است که باید به دولت پرداخت شود.

در حالی که ارزش افزوده و ایجاد ارزش افزوده یک مفهوم اقتصادی از جنسِ خلق کردن است و البته مانند بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی دیگر، در کشورهای مختلف مالیات‌هایی هم برای آن وضع می‌شود.

درک تعریف ارزش افزوده، با بررسی یک مثال، ساده‌تر خواهد بود:

مثال برای ارزش افزوده

فرض کنید کسی با ۱۰۰۰۰ تومان آرد و ۱۰۰ تومان گاز و ۷۰ تومان هزینه‌ی سربار (اجاره و دستمزد و …) توانسته کیکی بپزد که اکنون ۱۰۱۷۰ تومان فروش می‌رود.

چنین فردی هم کارآفرین است؛ اما ارزش افزوده ایجاد نکرده است.

کارآفرین از این جهت که یک کسب و کار با تعدادی موقعیت شغلی ایجاد کرده است. او حتی چیزی خلق کرده که برای دیگران «ارزش مبادله‌ای» دارد و آن‌ها هم حاضرند در ازاء پرداخت مبلغ مشخصی، کیک را خریداری کنند.

 اما ارزش افزوده وقتی معنا پیدا می‌کند که چیزی بر ارزش مواد اولیه و هزینه‌ی سایر عوامل تولید افزوده شود.

اگر چنین فردی بتواند با همان مواد اولیه و هزینه، کیکی تولید کند که ۱۵۱۷۰ تومان فروخته شود، توانسته ۵۰۰۰ تومان ارزش افزوده تولید کند.

قطعاً در طول روز، بارها و بارها با محصولات و خدمات مختلفی که فروخته می‌شوند مواجه خواهید شد.

از ساندویچی سر کوچه تا تاکسی سرویس محل کار. از روزنامه‌ای که می‌خرید تا برنامه‌ی تلویزیونی که می‌بینید.

هر یک از این موارد، فرصت خوبی برای فکر کردن بیشتر به مفهوم ارزش است.

آشنایی با فرصت طلبی و نمونه‌‌های ارزش آفرینی ناپایدار

شاید اگر قرار بود از ادبیات رسانه‌ای استفاده کنیم، همان‌طور که از شغل کاذب حرف می‌زنند باید از اصطلاح ارزش آفرینی کاذب هم صحبت می‌کردیم.

اما منطق کسب و کار، صادق و کاذب نمی‌شناسد. هر چه هست پایداری و ناپایداری است.

اگر ارزشی که ایجاد می‌کنیم منافع دیگران را نیز تامین کند، پایدار خواهد بود و اگر صرفاً از طریق انحصار یا فرصت‌طلبی، به دنبال ایجاد ارزش باشیم، احتمالاً‌ ناپایدار و کوتاه مدت خواهد بود.

با در نظر گرفتن مفهوم پایداری (که در مدیریت کسب و کار، دغدغه‌ی نسبتاً جدیدی محسوب می‌شود) به این نتیجه می‌رسیم که اگر کسب و کارها بهبود کیفیت زندگی مردم را مد نظر قرار ندهند، رقابت با سایر کسب و کارها برایشان چندان ساده نخواهد بود و با چالش‌های جدی مواجه می‌شوند.

شناخت انگیزه‌ی انسانها

کسی می‌تواند ارزش آفرین باشد که نیازها و انگیزه‌های انسانها را بشناسد.

 انگیزه‌هایی که گاهی از چشم خود ما انسان‌ها نیز پنهان است. اما به هر حال، بر اساس آنها تصمیم گیری و رفتار می‌کنیم.

بی‌توجهی به انگیزه‌ها و خواسته‌های انسان‌ها می‌تواند محصولات و خدماتی را تولید کند که در ظاهر، همه‌ی مشخصات یک محصول خوب را دارند، اما مشتری ندارند.

2-فرصت یابی، ایده پردازی و غربال کردن ایده ها

در ادبیات توسعه و طراحی محصول، وقتی از فرصت حرف می‌زنیم، منظورمان تشخیص یک نیاز قابل پاسخ گویی است.

به عبارتِ قابل پاسخ گویی توجه داشته باشید. نیازهای بسیاری وجود دارند که فعلاً پاسخی برای آن‌ها متصور نیست. یا این‌که پاسخی برای آن‌ها وجود دارد، ولی ما به هر علت – سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی، قادر به تأمین آن‌ها نیستیم.

وقتی نیازی را تشخیص دادیم که ما می‌توانیم در مسیر پاسخ گویی به آن گام برداریم، می‌توانیم بگوییم یک فرصت یافته‌ایم.

بررسی‌های بیشتر نشان می‌دهد که آن‌چه مشاهده کرده‌ایم، واقعاً یک فرصت بوده یا این‌که صرفاً یک خطای تحلیلی بوده است.

قاعدتاً پس از فرصت یابی، وارد مرحله‌ی ایده پردازی می‌شویم.

ایده پردازی با ایده یابی آغاز می‌شود؛ اما در همین‌جا متوقف نمی‌شود. چون می‌دانیم  هر ایده‌ای الزاماً قابل اجرا نیست.

به همین علت، غربال کردن ایده‌ها نیز از مراحل مهم ایده پردازی است.

بسیاری از کسب و کارهای شکست خورده، به این علت موفق نشده‌اند که در مرحله‌ی غربال گری، نتوانسته‌اند یک ایده‌ی ضعیف را تشخیص داده و حذف کنند و دنبال ایده‌های بهتر بگردند.البته گفتنِ این جمله، از عمل کردن به آن ساده‌تر است

از یک سو ممکن است به خاطر جدید بودن محصول شما، خیلی‌ها بگویند که ناموفق خواهد بود.

از سوی دیگر ممکن است بی‌اعتنایی به نظر دیگران، باعث شود که هزینه‌ی شکست را پرداخت کنید. به هر حال، فرق بین مدیران موفق و ناموفق هم، در همین تصمیم‌ها و تشخیص‌هاست.

ایده پردازی برای محصول جدید چگونه شروع می‌شود؟

زمانی که از استراتژی محصول صحبت میکنیم ، توضیح  میدهیم که ایده پردازی، یکی از مراحل مهم در طراحی محصول و توسعه محصول است.

ایده پردازی اصطلاحی است که در فضای آموزش خلاقیت هم به صورت گسترده مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اگر چه ایده پردازی برای توسعه محصول هم شباهت‌های بسیاری به مفهوم عمومی ایده پردازی دارد. اما نباید تفاوت کلیدی این دو حوزه را فراموش کنیم.

در بحث عمومی خلاقیت، ایده در ذات خود مهم و ارزشمند است. نمی‌توان به سادگی با ایده‌ها مخالفت کرد. معمولاً تاکید می‌شود که راز خلاقیت در شنیدن و فکر کردن به ایده‌های دور از ذهن و حتی غیرعملی است.

ایده، به صرف ایده بودن ارزشمند است و عملی بودن یا اقتصادی بودن، بحث مستقل دیگری است که باید جداگانه مورد توجه قرار گیرد.

اما در فضای توسعه محصول و کسب و کار و کارآفرینی، ایده اگر نهایتاً به ارزش اقتصادی تبدیل نشود، در حد ایده‌ی خام هم ارزش چندانی ندارد.

موضوع بحث ما ایده پردازی در بازاریابی و توسعه محصول است.

شاید نتوان به سادگی نقطه‌ی مشخصی را به عنوان نقطه شروع کارآفرینی مشخص کرد.

اما نمونه‌ی جمله‌ها و حرف‌ها و ایده‌هایی که کارآفرین‌ها در نخستین گام فعالیت خود مطرح می‌کنند می‌دانیم و می‌شناسیم:

  • می‌خواهم یک نوع کابینت جدید تولید کنم.
  • می‌خواهم یک موسسه کاریابی ایجاد کنم.
  • می‌خواهم یک اپلیکیشن آموزش زبان تولید و عرضه کنم.
  • می‌خواهم یک کارگاه کوچک راه‌اندازی کنم و برای کودکان و نوجوانان اسباب‌بازی تولید کنم.
  • می‌خواهم شرکتی داشته باشم که وظیفه بخش روابط عمومی کسب و کارها و برندها را برعهده بگیرد.

همچنین ممکن است یک مدیر یا کارشناس، در کسب و کاری مشغول فعالیت باشد و اکنون در پی بهبود محصول قبلی یا توسعه محصول جدید باشد:

  • استقبال از تور طبیعت‌گردی در سال گذشته خوب بود. می‌خواهم تورهای جدیدتر، کامل‌تر و طولانی‌تری طراحی و اجرا کنم.
  • تا به حال در آموزشگاه‌مان فقط زبان انگلیسی درس می‌دادیم. می‌خواهم زبان آلمانی را هم اضافه کنم.
  • خودروهای ما فروش خوبی داشته. اما برای مشتریانی که می‌خواسته‌اند بالای یکصد میلیون تومان پول بدهند، پیشنهادی نداشته‌ایم. می‌خواهیم برای آنها هم محصولی عرضه کنیم.

نطفه‌ی ایده معمولاً‌ به این صورت شکل می‌گیرد که ما یک ایده‌ی کلی از محصول داریم و می‌کوشیم محل تلاقی ویژگی‌های محصول و ویژگی‌های بازار را حدس بزنیم.

به عنوان مثال، کسی که در قنادی کار می‌کند، احساس می‌کند بازاری برای تولید و عرضه‌ی کیک‌های خاص وجود دارد. او با خود فکر می‌کند که می‌توان کیک و کیک پختن را از سایر محصولات قنادی جدا کرد و به عنوان یک کار تخصصی لوکس به آن پرداخت.

پس ابتدا یک نام در ذهن او شکل می‌گیرد: کیک.

تا اینجا فقط با نام یک محصول مواجه هستیم . حالا باید ویژگی های آن را بیابیم و فصل مشترک ویژگی های محصول و ویژهای بازار را مشخص کنیم .

آشنایی با روش های ایده پردازی …

تکنیک اسکمپر— جهت مطالعه این بخش اینجا کلیک کنید

تکنیک طوفان فکری — جهت مطالعه این بخش اینجا کلیک کنید

تکنیک شش کلاه — جهت مطالعه این بخش اینجا کلیک کنید

برای تحلیل بهتر ایده از بوم کسب و کار کمک میگیریم …

مدل کسب و کار چیست و چگونه طراحی و تحلیل می‌شود؟

آنچه ما امروز به عنوان طرح تجاری (یا طرح کسب و کار یا بیزینس پلن) می‌شناسیم، پس از انقلاب صنعتی و در اثر تقاضا (در واقع: فشارِ) بانک‌ها به وجود آمد.

بانک‌ها به عنوان نهادهایی که می‌توانستند سرمایه‌ی مورد نیاز کسب و کارها و صنایع را (در قالب وام یا مشارکت) در اختیار آن‌ها قرار دهند، انتظار داشتند مدیران یا مالکان کسب و کارها، اسناد و گزارش‌ها و مستنداتی ارائه دهند که اثبات کند فعالیت آن‌ها سودآور است و بازگشت سرمایه‌ی مناسب خواهد داشت.

این اسناد، ابتدا در حد برآورد جریان مالی و نیازهای مواد اولیه و حقوق مورد نیاز برای کارگران بود، اما به تدریج کامل‌تر شد و به شکل طرح تجاری یا طرح کسب و کار یا Business Plan که امروز می‌شناسیم، درآمد.

بخش عمده‌ای از آنچه ما در قرن نوزدهم و بیستم به عنوان صنعت مشاهده می‌کنیم، به تولید کالا مربوط است. حتی عرضه‌ی خدمات هم شکلی بسیار مکانیکی داشت:

طبیعتاً طرح تجاری هم، معمولاً به شکلی کاملاً مکانیکی و با چارچوبی نسبتاً سنتی تنظیم می‌شد و سرمایه‌گذار، چه به عنوان فرد و چه به عنوان یک نهاد رسمی مثل بانک، بر اساس سوالات پایین و سوالات مشابه دیگر، در مورد مشارکت کردن یا مشارکت نکردن و نیز چارچوب مشارکت تصمیم می‌گرفت:

 چقدر سرمایه گذاری لازم است؟

 تزریق سرمایه باید در چه مقاطعی انجام شود؟

 چه نوع زمین یا کارگاه یا کارخانه‌ای لازم است؟

 به چند نفر نیروی انسانی با چه تخصص‌هایی نیاز داریم؟

 قیمت تمام شده چقدر خواهد بود؟

 حاشیه‌ی سود چگونه است؟

 در نهایت، بازگشت سرمایه به چه شکلی خواهد بود؟

طی دهه‌های اخیر، اتفاق مهمی افتاد و آن ظهور اینترنت بود. این ابزار جدید، فرصت‌های جدیدی را هم به وجود آورد و شیوه‌های درآمدزایی جدیدی هم خلق کرد.

قبلاً چند مدل کسب و کار مشخص وجود داشت و همه هم آن‌ها را می‌فهمیدند. اما حالا:

  شرکتی مثل یاهو (و بعداً گوگل) آمده بود که خدمات رایگان ارائه می‌داد.

  آمازون کتاب‌ها را به شکلی می‌فروخت که در موارد زیادی، مجموع هزینه‌ی کتاب و حمل نقل، یا همان قیمت پشت جلد می‌شد و یا حتی کمتر از پشت جلد تمام می‌شد.

  شرکت‌هایی مثل PayPal ایجاد شدند که به عنوان واسطه‌ی پولی عمل می‌کردند. اما به اندازه‌ی بانک‌ها سخت‌گیر نبودند و شرایطی فراهم شد تا کسب و کارهای آنلاین زیادی رشد کنند.

کم کم این سوال به وجود آمد که:  مدل کسب و کار اینها چیست؟ اینها دارند چه کار می‌کنند؟ چطور پول درمی‌‌آورند؟

ساختار و فرایند کسب و کار در فضای جدید، با دوران حاکمیت کارخانجات و صنایع تفاوت داشت:

    افزایش سود، دیگر چندان به مواد اولیه‌ی ارزان ربط نداشت.

    سرعت رشد و افزایش مقیاس کسب و کار، بسیار متفاوت از گذشته بود.

    کسانی که از خدمات کسب و کار استفاده می‌کردند، الزاماً همان افرادی نبودند که برای این خدمات، پول پرداخت می‌کنند.

    نیروی کار (به مفهوم سنتی آن که کارگران و توان کار فیزیکی را شامل می‌شد) دیگر به اندازه‌ی گذشته معنا نداشت.

با گسترش وب، شرکت‌های جدیدی شکل گرفتند که نه وسعت فیزیکی خاصی داشتند و نه سرمایه‌ی اولیه‌ی بالایی در آنها به کار گرفته شده بود.

امروزه وقتی کسی از مدل کسب و کار شما سوال می‌کند (یا وقتی خودتان می‌خواهید مدل کسب و کارتان را تعریف کنید)، تقریباً مشخص است که باید در پی پاسخ چه سوال‌هایی باشد.

می‌توان گفت مدل کسب و کار (Business Model) در تلاش برای یافتن پاسخ سه دسته سوال است:

    سوال‌های مربوط به ارزش آفرینی

    سوال‌های مربوط به درآمدزایی

    سوال‌های مربوط به پایداری و بقا

بنابراین می‌توان گفت، مدل کسب و کار پاسخ به سه سوال بالاست.

اصطلاح مدل کسب و کار (Business Model) در ادبیات مدیریت یک اصطلاح نسبتاً جدید محسوب می‌شود. به عنوان یک مقایسه‌ی ساده، به این نکته توجه کنید که بحث طرح کسب و کار (Business Plan) دقیقاً با همین نام، در حدود دو قرن قدمت دارد. در حالی که قدمت اصطلاح مدل کسب و کار به زحمت به دو دهه می‌رسد.

اما اصطلاح مدل کسب و کار یا بیزینس مدل امروز آن‌قدر در میان ما رایج است که ممکن است هرگز با خودمان فکر نکنیم که زمانی چنین مفهومی وجود نداشته است.

آشنایی با بوم کسب و کار با تدریس استاد حمیدرضا نصیحت کن مدرس و مشاور کسب و کار در دانشگاه

.

مروری خلاصه بر بوم کسب و کار با تدریس استاد حمیدرضا نصیحت کن مدرس و مشاور کسب و کار در دانشگاه

….

3- طراحی محصول (Product Design)

پس از طی کردن مراحل پیش، به مرحله‌ی طراحی محصول می‌رسیم (حتماً به خاطر دارید که گفتیم طراحی محصول زیرمجموعه‌ی توسعه محصول است).

تا این‌جا ما صرفاً یک نیاز را شناسایی کرده‌ و به ایده‌ی اولیه برای پاسخ گویی به آن نیاز دست پیدا کرده‌ایم.

حالا احتمالاً می‌توانیم محصولات متعددی را حول ایده‌ی اولیه طراحی کرده و از میان آن‌ها، گزینه‌ی مناسب برای عرضه به بازار را انتخاب کنیم.

این مرحله خود یک دنیای بزرگ محسوب می‌شود که فعالیت‌های زیر، تنها نمونه‌هایی از آن هستند:

  • طراحی چند محصول حول ایده‌ی اصلی
  • بررسی و مقایسه میان محصول‌ها و انتخاب بهترین گزینه‌ها
  • تصمیم گیری در مورد ویژگی‌ و مشخصات محصول (ضروری / افزوده / انتخابی)
  • معماری نهایی محصول‌ها

برای اینکه محصول شما دارای UX خوبی باشد، باید ساخت پیش‌نمونه را در دستور کار خود قرار دهید. پیش‌نمونه، یک مدل آزمایشی از یک ایده است که شما را قادر می‌سازد تا ایده را پیش از ساخت محصول نهایی، آزمایش کنید. پس از فاز پیش‌نمونه، طراحی محصول به تیم توسعه تحویل داده می‌شود تا محصول را بسازند

چند اصطلاح در طراحی محصول :
رابط کاربری یا UI چیست ؟

مهمترین ویژگی هر محصول، قابل استفاده بودن آن است. مثلا وقتی می‌خواهید یک در را باز کنید از دستگیره استفاده می‌کنید. بدون دستگیره در باز و بسته نمی‌شود و به همین دلیل قابلیت استفاده ندارد.

وقتی می‌خواهید از یک چاقو استفاده کنید، دسته آن را می‌گیرید. بدون دسته، مجبور بودید تیغه چاقو را با دست بگیرید که هم خطرناک است و هم استفاده از آن راحت نیست.

در حقیقت هر چیزی که باعث شود بتوانیم از یک محصول استفاده کنیم، رابط کاربری نام دارد.

با این توضیحات، رابط کاربری در طول تاریخ سابقه دارد. هر محصولی که بشر تولید می‌کند، قاعدتا باید قابل استفاده باشد و رابط کاربری داشته باشد.

چنان که گفتیم رابط کاربری از قدیم وجود داشت اما اصطلاح UI یا User Interface Design به معنای امروزی در عصر کامپیوتر به وجود آمد. امروزه UI را فضایی می‌دانند که تعامل میان انسان و ماشین در آن رخ می‌دهد. با رواج استفاده از کامپیوتر و دیگر ابزارهای دیجیتال، دانش طراحی UI نیز شکل گرفت. دانشی که هدفش ارائه محصولاتی با قابلیت استفاده آسان به کاربران است.

طراح UI به این فکر می‌کند که هر المان باید کجای صفحه قرار بگیرد؟ فرم‌ها چگونه باشند؟ دکمه ارسال فرم کجا باشد؟ خطاها چطور به کاربر نشان داده شوند؟ گزینه‌های اصلی را کجا قرار بدهیم که به راحتی دیده شوند؟ و … . کاربران از پر کردن فرم متنفرند! یک دلیل این مسئله، نوع طراحی فرم‌ها است. فیلدهای متعدد، نزدیکی بیش از حد آن‌ها به هم و دریافت اطلاعات بی‌ربط از کاربر، باعث می‌شود او فرم را نیمه‌کاره رها کند.

روی مسئله قابلیت استفاده تاکید می‌کنم تا طراحی UI را با طراحی گرافیک اشتباه نگیرید.

طراحی کردن(به صورت دستی) (sketching)

طراحی کردن (به صورت دستی) (sketching) ساده‌ترین و سریع‌ترین راه برای بصر‌ی‌سازی چیزها است. برای این کار می‌توانید از تخته‌های طراحی که دارای شکل اشیاء مختلف مثل لوگوی شبکه‌های اجتماعی هستند استفاده کنید

وایرفریم (Wireframe) چیست؟

وایرفریم در واقع یک طرح ابتدایی از محصول است که سلسله‌مراتب و عناصر کلیدی محصول را نشان می‌دهد. وایرفریم‌ها برای بحث‌کردن در رابطه با ایده‌ها مناسب هستند و همکاری بین طراحان بصری و توسعه‌دهندگان را ممکن می‌سازند. وایرفرم‌ها همانند ستون مهره‌های محصول هستند که عناصر دیگر بعد در حول آن قرار می‌گیرند.

وایرفریم یک روش ساده و کم کیفیت برای نشان دادن یک طراحی، و نمایش گرافیکی یک اپلیکیشن یا وب سایت هم میتوانند باشند که تنها حاوی عناصر و محتوای ضروری است. یک وایرفریم مثل بلوپرینت (طرح اولیه) ساختمان است. هنگامی که فردی قصد احداث یک ساختمان عظیم را دارد، بلافاصله شروع به کار نمی کند. بلکه، طرح اولیه را ریخته، بلوپرینت ها را تهیه کرده، محاسبات را انجام داده و … و نهایتا شروع به ساختن بنا می کند.

در طراحی وب سایت و اپلیکیشن نیز همین اتفاق می افتد. شما نمی توانید بلافاصله شروع به کار کنید، چرا که ممکن است چیزی را نادیده گرفته یا یک عنصر حیاتی را فراموش کنید. در این راستا، یک وایرفریم به جمع آوری همه چیز در کنار یکدیگر و ایجاد یک تصویر کلی کمک می کند. چند ویژگی خاص وایرفریم در زیر آمده است:

  • بخش های اصلی محتوا را نشان می دهد.
  • کلیت و ساختار طرح را ترسیم می کند.
  • ساده ترین طرح از یک رابط کاربری(UI) را نشان می دهد.

راه های مختلفی برا ایجاد یک وایرفریم وجود دارد. یکی از این روش ها طراحی اولیه آن روی کاغذ است

بلوپرینت چیست ؟

نام بلوپرینت Blueprint از گذشته بجا مانده است. در گذشته بدلیل کمبود امکانات از چاپ خطوط نوری بر روی صفحات آبی رنگ مخصوص پرینت ( نگاتیو ، ورق حساس به نور و غیره) استفاده می شد که از همان زمان این نام به جا مانده است. امروزه بلوپرینت نقشه فنی یک قطعه یا مجموعه از چند نما با مقیاس مشخص و اندازه های کلیدی است. یکی از روش های مهندسی معکوس در طراحی قطعات مختلف ، طراحی از روی بلوپرینت خودرو ، هواپیما و دیگر ماشین آلات و مکانیزم ها است.

در تصویر زیر یک نمونه Blueprint خودروی BMW Series 5 را مشاهده می کنید.

پارامترهای تاثیرگذار در انتخاب یک بلوپرینت خوب عبارتند از :

کیفیت نقشه ، مقیاس دقیق ، وجود اندازه های کلیدی ، منحنی های مناسب در نقشه و …

پس از طراحی از روی Blueprint می توان مدل اولیه را با نمونه سازی سریع توسط پرینتر سه بعدی ساخت.

برای طراحی از روی Blueprint ابتدا باید Blueprint مورد نظر ، وارد نرم افزارهای طراحی سه بعدی مثل کتیا شود.

در نرم افزار کتیا محیط Sketch Tracer به منظور فراخوانی فایل Blueprint و تنظیم اولیه آن در نظر گرفته شده است.

در شکل زیر نمای جانبی یک نمونه بلوپرینت هواپیمای ایرباس A380 را مشاهده می کنید که وارد محیط نرم افزار شده و تنظیمات لازم بر روی آن انجام گرفته است.این نما در محیط Sketch Tracer آماده طراحی سه بعدی است.در این مرحله می توانید جزییات موجود درون نماهی مختلف عکس ها را بصورت اسکچ های منحنی و… استخراج کنید و از آنها برای تولید سطوح بدنه خودرو،هواپیما و یا هر قطعه ای که دارید استفاده کنید.

ماکاپ (Mockup) چیست؟

ماکاپ یک روش بصری در نمایش محصول است. در حالی که وایرفریم عمدتا ساختار محصول را نشان می دهد، یک ماکاپ نشان دهنده ظاهر محصول است. با این حال، ماکاپ ویژگی های عملکردی محصول را ندارد (درست مانند وایرفریم) مثلا کاربر نمی تواند روی دکمه ها کلیک کند و تنها ظاهر آن ها را خواهد دید. بر خلاف وایرفریم، ماکاپ یک نمایش با کیفیتhigh-fidelity)) یا با کیفیت متوسط و واقعی تر از طراحی است. مثلا یک دکمه در وایرفریم صرفا با یک چهارچوب و یک نوشته نشان داده می شود اما در ماکاپ جزئیات آن مانند رنگ، سایه، گردی گوشه ها و… نمایش داده می شوند.

ماکاپ به شما در گرفتن تصمیمات نهایی مربوط به ترکیب رنگ، سبک بصری و تایپوگرافی محصول کمک می کند. استفاده از یک ماکاپ، به شما اجازه کسب تجربه در زمینه ویژگی های ظاهری محصول را داده تا نهایتا تصمیم بگیرید که کدام یک بهترین انتخاب است. در اینجا نیز می توانید از کاربران بالقوه خود درخواست بازخورد کرده و تغییرات لازم را بلافاصله اعمال کنید. این امر باعث می شود که شما زمان بیشتری را صرف تغییرات مربوط به UI پس از راه اندازی محصول نکنید و نظرات و بازخوردها را حین طراحی در محصول اعمال کنید.

بر خلاف وایرفریم، شما نمی توانید برای ماکاپ طرح اولیه بکشید. شما احتمالا نیاز به استفاده از یک ابزار یا نرم افزار ایجاد ماکاپ دارید. از این ابزار ها نیز نمونه های زیادی وجود دارد. می توانید Marvel، InVision یا Moqups را امتحان کنید.

پروتوتایپ (Prototype) چیست؟

پروتوتایپ اغلب نمونه با کیفیت از محصول نهایی است که به منظور شبیه سازی تعاملات کاربر ایجاد شده است. بر خلاف دو مورد قبلی، پروتوتایپ دارای ویژگی های عملکردی محصول بوده و بنابراین به کاربر اجازه می دهد تا محتوا و تعاملات رابط کاربری(UI) را تجربه کند مثلا روی دکمه ها کلیک کند و بین صفحات مختلف پیمایش کند. در واقع یک پروتوتایپ بسیار شبیه به محصول نهایی است. اما باز هم محصول نهایی نمی باشد!

دیزاین اسپرینت Design Sprint

دیزاین اسپرینت (design sprint) یک چهارچوب طراحی پنج روزه برای ارزیابی ایده‌ها و رفع چالش‌ها است. این روش به تیم‌های طراحی محصول اجازه می‌دهد تا یک پیش‌نمونه بسازند و آن را جلوی کاربران بگذارند تا فرضیه‌ی طراحی اولیه را آزمایش کنند و ببینند که آیا مشکل کاربر را حل می‌کند یا خیر.

دیزاین اسپرینت، چارچوب انعطاف پذیر طراحی محصول برای به حداکثر رساندن احتمال ایجاد محصولی مطابق خواسته مردم، توسط شرکت هاست. دیزاین اسپرینت، تلاشی ست که توسط یک تیم کوچک انجام می شود و طی آن جهت گیری یک محصول یا خدمت را تغیین می کنند.

دیزاین اسپرینت شامل پنج مرحله مستقل است:

0. آمادگی(آماده شوید)

1. درک (بررسی سابقه و بینش کاربر)

2. واگرایی (طوفان فکری در مورد راهکار های احتمالی)

3. همگرایی (رتبه بندی راهکار ها، و انتخاب یکی از آنها)

4. نمونه اولیه (ایجاد حداقل مفهوم مناسب)

5. تست (مشاهده آنچه برای کاربران موثر است)

6. تکرار .

دیزاین اسپرینت، خطر خطاهای سطح پایین را کاهش داده و اهدافی موثر براساس افق دید شرکت ها ایجاد می‌کند، و تیم ها می توانند برای سنجش موفقیت خود از آنها استفاده کند. اگرچه دیزاین اسپرینت ریشه در گیمینگ و معماری دارد و بسیاری از صنایع آنها را با موفقیت به کار گرفته اند اما ما بر روی محصولات دیجیتال تمرکز خواهیم کرد، زیرا تجربه مستقیم ما در این حیطه اتفاق افتاده است.

موارد استفاده از Design Sprint چیست ؟

روش های زیادی برای استفاده از دیزاین اسپرینت وجود دارد. یک راه این است که بررسی کنیم این پروژه در کدام مرحله از توسعه قرار دارد. آیا در آغاز کار هستید و باید مجموعه گسترده ای از ناشناخته ها را درک کنید؟ یا روی کالای بالغی تمرکز دارید که مدتی است در بازار حضور دارد؟

در آغاز یک پروژه

ممکن است برای شروع تغییر در روند کار یا نوآوری در یک Product Concept، از دیزاین اسپرینت استفاده کنید. وقتی در جستجوی فرصت هایی با هدف دستیابی به مفاهیم بکر هستید که در نهایت در دنیای واقعی مورد آزمایش قرار می گیرند، این شیوه به خوبی جواب می دهد. به عنوان مثال، اگر ما نیازداشته باشیم اینکه والدین جوان چگونه محصولات بهداشتی را به صورت آنلاین خریداری می کنند را درک کنیم.

اواسط یک پروژه

برای شروع چرخه جدیدی از به روزرسانی ها، گسترش مفهوم موجود یا کاوش در روش های جدید استفاده از محصول موجود، ممکن است از دیزاین اسپرینت استفاده کنید. به عنوان مثال، ما با یک شرکت بازاریابی داده‌ای کار کردیم که متوجه شدند داده های جمع آوری شده برای سایر بخشهای بازار نیز مفید است. ساخت یک نمونه اولیه اعتبار و تایید لازم را به تیم داد و سرمایه گذاری عمیق تری را در این بخش از محصولات ایجاد کرد که در نهایت موجب افزایش قابل توجه فروش شد.

برای یک پروژه بالغ

از دیزاین اسپرینت می توان برای آزمایش یک ویژگی یا یک جز از محصول نیز استفاده کرد. با این کار می توانید روی جنبه خاصی از طراحی تمرکز کنید. به عنوان مثال، ممکن است تیم شما میخواهد بداند که چه پیشرفتهایی می تواند در روند Onboarding انجام شود. استفاده از دیزاین اسپرینت برای کشف جوانب مثبت و منفی یک کانال Onboarding جدید می تواند به شما اطلاعات کاملی در مورد بخشی از تجربه محصول که بازده بالایی دارد، ارائه دهد. دیزاین اسپرینت، شفافیت نقشه راه را در شروع کار برای شما ایجاد می‌کند و تقریباً برای هر کار مرتبط با طراحی محصول، اعتبار و تایید اولیه را می‌توانید بدست آورید.

mvp چیست؟

MVP مخفف عبارت Minimum Viable Product و به معنی حداقل محصول قابل ارائه است.

mvp به بنیانگذاران ایده‌های مختلف کمک می‌کند با حداقل تلاش و هزینه، یک نمونه قابل قبول از محصول مورد نظر خود را جهت بازخورد گرفتن از مشتریان و سرمایه گذاران تهیه کنند.

به بیان دیگر، ام وی پی، به معنی تولید محصول یا خدمتی است که حداقل ویژگی‌های لازم را برای ارائه به مشتریان و سرمایه گذاران دارد. تولید آن نیاز به زمان و هزینه زیادی ندارد و محصول تنها جهت بازخورد از مشتری و تحلیل رفتارهای او ساخته می‌شود.

به خاطر داشته باشید که مفهوم mvp به معنی ساخت یک محصول نصفه و ناقص نیست، بلکه شما محصول خود را با در نظر گرفتن نیازهای مشتری، تحلیل بازار و تحلیل رقبا می‌سازید اما امکانات و قابلیت‌های بیشتری را به آن اضافه نمی‌کنید.

افزودن امکانات بیشتر باید کاملا بر اساس نیاز مشتری انجام شود تا هزینه و زمان زیادی را صرف ایجاد قابلیت‌ها و امکاناتی نکنید که مشتریان به آن‌ها نیازی ندارند.

نخستین بار در سال 2001 توسط Frank Robinson مطرح شد. مدتی بعد Eric Reise این مفهوم را توسعه و در ساخت برنامه‌های کاربردی و کارآفرینی اینترنتی مورد استفاده قرار داد.

ویژگی‌های اصلی محصول mvp چیست؟

  • افراد وسیله‌ای را خریداری می‌کنند که بتواند نیاز آن‌ها را رفع کند. بنابراین، از جمله ویژگی‌های یک حداقل محصول پذیرفتنی، کاربردی بودن آن محصول است. چرا که اگر محصولی که ارائه کرده‌اید، مورد نیاز و کاربردی نباشد، نمی‌توانید انتظار استقبال چشمگیری از سوی مشتریان داشته باشید.
  • یکی دیگر از خصوصیات mvp ، اطمینانی است که نسبت به محصول به مشتری داده می‌شود. اگر محصول شما مطمئن نباشد، مشتری به شما و محصولات شما اعتماد نمی‌کند.
  • قابل استفاده بودن، یکی دیگر از خصوصیات یک محصول حداقلی است. قابلیت استفاده باعث می‌شود مردم یک محصول را تهیه کرده و برای رفع نیازهای خود استفاده کنند.
  • در صورتی که استفاده از محصول شما سخت و پیچیده باشد، مشتریان از آن استقبال نخواهند کرد. پس سعی کنید محصول را به شکلی طراحی و تولید کنید که به راحتی مورد استفاده قرار گیرد و مشتریان از آن رضایت داشته باشند. بنابراین، راحتی در زمان استفاده، یکی دیگر از ویژگی‌های محصول حداقلی است.
  • ویژگی مهم دیگری که حتما باید به آن توجه داشته باشید، ظاهر محصول است. در صورتی که محصول شما ظاهر مناسبی نداشته باشد، در زمان عرضه آن با مشکلات زیادی مواجه خواهید شد.
  • ارزشمند بودن، یکی دیگر از خصوصیات محصول mvp است. اما اکثر تولید کنندگان به این موضوع که بی ارزش بودن محصول تا چه اندازه می‌تواند به ضرر آن‌ها تمام شود و آن‌ها را در زمان عرضه با چه مشکلاتی موجه کند، بی توجه هستند.

مزایای mvp چیست؟

  • در زمینه مزیت های mvp باید بگوییم، این سیستم  به شما کمک می‌کند تا شناخت بیشتری از بازار، مشتریان و سرمایه گذاران به دست آورید، بدون اینکه مجبور باشید هزینه یک شکست کامل را بپردازید.
  • از آنجا که رفع نیاز مشتریان، از اهداف مهم و اساسی mvp به حساب می‌آید، شما می‌توانید ضمن توجه به منافع مشتریان، اعتبار و ارزش پیشنهادی محصول را نیز در نظر بگیرید. این موضوع باعث می‌شود بتوانید در میان فرضیه‌های ایده محصول خود با واقعیت نظر مشتریان هماهنگی ایجاد کنید.
  • با استفاده از سیستم محصول حداقلی می‌توانید سریع‌تر و راحت‌تر مشتریان را جذب کنید. چرا که اولین هدف mvp ، ارتباط مستقیم با مشتریان است. در این صورت می‌توانید نظرات و پیشنهادات آن‌ها را دریافت و بررسی کرده و یک محصول قابل قبول و کاربردی ارائه دهید.
تفاوت demo (نسخه نمایشی) و Prototype (نمونه اولیه) با mvp چیست؟

همان طور که اشاره کردیم، mvp سریع و ارزان ساخته می‌شود و هدف‌ آن سنجش مدل‌های مختلف کسب و کار است. می‌توانیم برای آزمودن بخش‌های مختلف کسب و کار، mvp های مختلفی داشته باشیم. به بیان دیگر، ام وی پی‌ها تنها برای اعتبار سنجی مدل کسب و کار، یادگیری و اصلاح مدل‌ها ساخته می‌شوند.

در حالی که نمونه اولیه یا Prototype، همان محصول اصلی است که به شکل دست ساز ساخته می‌شود تا به سوالات تخصصی در مورد طراحی و تولید آن محصول پاسخ دهد. در واقع، نمونه اولیه، امکان پذیر بودن تولید این محصول با ویژگی‌های مشخص را بررسی می‌کند.

نسخه نمایش یا Demo نیز تنها برای آشنایی کاربر با محصول تهیه می‌شود.

و در انتها…

همان طور که گفتیم، سیستم mvp ، مانند یک ماکت، چشم انداز مشخصی از معماری تجاری پروژه را پیش روی شما قرار می‌دهد و در بسیاری از حوزه‌ها به کمک شما می‌‌آید.

با شناخت مخاطبان و مشتریان هدف، می‌توانید رقبای خود را نیز بهتر شناخته و برای مشتریان، یک فرآیند خرید راحت و آسان رقم بزنید. تمام این موارد، در نهایت به شما کمک می‌کند تولید، عرضه و فروش موفقی را تجربه کنید.